هیچوقت به چیزی که کاملا در موردش مطمئن نیستی افتخار نکن

درس هفتم: چهار تا دوست که 20 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون تعریف کردن. بعد از یه مدت، یکی از اونا بلند میشه و میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزنداشون!؟ . . . پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یک کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم اونقدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داده!؟
دومی: جالبه. پسر من هم مایه افتخار و سرافرازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی مشغول بکار شد و بعد دوره خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اونقدر پولدار شده که برای تولد صمیمی ترین دوستش به هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد.
سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده. اون توی بهترین دانشگاه جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شرکت ساختماتنی بزرگ برای خودش تاسیس کرده و میلیونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای 2000 متری بهش هدیه داد!؟
هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می گفتند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟
سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم. راستی تو در مورد فرزندت چی داری تعریف کنی؟
چهارمی گفت: من یه دختر دارم که رقاصه و تو کاباره رقاصی میکنه و شب ها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار میکنه!؟
سه تای دیگه گفتند: اوه! مایه خجالته! چه افتضاحی!؟
چهارمی گفت: نه! من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگی بدی هم نداره. اتفاقا همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی و ه ویلای 2000 متری هدیه گرفت!؟

۱ نظر:

YUMMY گفت...

واقعا" باعث خجالته ... آخه مرسدس بنز و ویلا و... به چه دردی میخوره تا وقتی یه فایو دی مارک2 با 16-35 و 24-105 و 70-200و 100-400 با کوله پشتی های رنگ و وارنگ نداشته باشی