تقدیر عشق

زندگی یعنی من
زیر آن سایه آغشته به تو
در زمین دل من
کلبه ای ساخته ای از امید
من در آن افروزم
تک چراغی از عشق
و در آن پرتو نورانی عشق
هر دو لبریز شویم از احساس
تا از این سبزی تن
هر دو پرواز کنیم
به مکانی که فقط ما باشیم
نه کسی و هوسی
عشق هامان پاک
دل در گرو هم داریم
باید آزاد شویم از این تن
باید آزاد شویم از هوسی
که مرا یا که تو را لغزاند
عشق سررشته یک تقدیر است
از من و تو
تا به خدا
و در این فاصله طولانی
من و تو یار همیم
اسماعیلی 87

۹ نظر:

Golizadeh گفت...

رضا بعضی شعرای تو منو یاد سهراب میندازه
قشنگ بود. لذت بردم.

Unknown گفت...

ممنون اکبر آقا
بهتر بود می گفتین بعضی شعرای سهراب، منو یادتون میندازه :))

ممنون از تعریفتون

مسعود Masoud گفت...

سلام داش رضای مهربون .
شعر زیبایی سرودی (فکر کنم قبلا جایی خونده بودمش )
شوخی کردم به کسی نمیگم
اما جدا طبع شعرت خوبه تو عکاسی که چیزی نشدی اینو بچسب هی شاید فرجی شد
فدای تو داداش خوبم

Unknown گفت...

سلام
از آشنایی با شما خرسندم

Unknown گفت...

سلام مسعود جان، ممنون عزیز
میدونی چیه؟ آخه من دنبال چیز شدن نیستم، همین رضا که هستم خیلی خوبه
همیشه خوب باشی

Unknown گفت...

سلام سودابه خانوم
من هم از آشنایی با شما خرسندم، ممنون از وقتی که گذاشتین

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Unknown گفت...

دوست عزیز ناشناس
سلام
ببخشید، این روزا کمتر سر میزنم
ولی همون حرفی که مسعود جان زدم به شما هم میگم، من دنبال چیزی شدن نیستم، همون رضا بهتر از هرچیزیه
راستی تفاوت بیت من با درست شده شما نفهمیدم